۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

بحث و بررسی غزل طربنامه عشق

خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش بحال روزگار

در جلسه قبل از عید در مورد غزل طربنامه عشق حافظ بحث شد:
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد _____ عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‏اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت _____ عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد
عقل مي‏خواست كزان شعله چراغ افروزد _____ برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز _____ دست غيب آمد و بر سينه‏ء نامحرم زد
جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت _____ دست در حلقه‏ء آن زلف خم اندر خم زد
ديگران قرعه‏ء قسمت همه بر عيش زدند _____ دل غمديده‏ء ما بود كه هم بر غم زد
حافظ آن روز طربنامه‏ء عشق تو نوشت _____ كه قلم بر سر اسباب دل خرم زد
(در هر بیت واژه های کلیدی به صورت رنگی مشخص شده)
تفسیر غزل:
بیت 1): در روز نخست فروغ حسن تو اي محبوب ازلي آهنگ ظهور و جلوه گري كرد ، از اين نمايش جمال عشق پديد آمد و چون عشق زاده حسن است، جهان را درشور افكند و همه را درآتش خود سوخت .
بیت 2): جمال تو نمايان شد ، ابليس ديد ، چون در فطرتش عشق نبود تا تو را عاشقانه بپرستد ، از شدّت رشك مانند آتش سوزان شد و راه بر دل آدم زد و به گمراه كردنش پرداخت ( تلميحي دارد به آيه 16 سوره اعراف = شيطان : حال كه مرا نوميد ساخته اي ، من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مي كنم آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترين شان را شكر گزار نخواهي يافت ) .
بیت 3): خرد مصلحت جو مايل بود كه از آن درخش ايزدي چراغ خود را فروغي بخشد و سودي جويد ، برق رشك عشق تابان شد و شوري بپا كرد و جهان را دگرگون ساخت .
بیت 4): عقل مصلحت انديش به ادّعاي رقابت با عشق خواست كه در معرض اسرار غيب گام نهد ، دست نهان حق نمايان شد و برسينه خرد كه راز دار غيب نميتوانست باشد ، كوفت و اورا دور كرد .
بیت 5): جز دل محنت كشيده ما كه غم عشق را برگزيدو درصف عاشقان بلا كش درآمد،ديگران بهره مطلوب خودرا درزندگي خوش وآسوده جستند .
بیت 6): روح قدسي يا جان پاك مي خواست كه چاه ذقن تورا ببيند بكنايه يعني خواستار وصال تو بود ، ناگزير در چنبر گيسوي دراز شكن بر شكن تو دست آويخت ، مقصود آنكه جان از جهان برين به جهان فرودين يا عالم كثرت آمد ، چه جان را در قالب تن براي عشق ورزي با تو آفريده اند . بیت 7): حافظ آن زمان نامۀ شادي فزاي عشق تو را به نگارش آورد كه بر سرو سامان دل شاد خود قلم محو كشيد و به غم تو دل خوش كرد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر