۱۳۸۸ خرداد ۹, شنبه

تبلیغات بانک ملت

در وبلاگ دوستم خوبم خانم حنانه احمدی با موضوعی برخورد کردم که دوست دارم در موردش بنویسم

موضوع، تبلیغات بانکها برای حساب های قرض الحسنه است :

به نظر من علاوه بر نوع جایزه و حجم آن و میزان جذابیت عوامل دیگری هم در انتخاب مردم موثر است. مثل میزان اعتبار،سابقه و در واقع جایگاهی که اون بانک در ذهن مردم داره.در اینجا میخوام نکاتی رو در مورد تبلیغات اخیر بانک ملت یاد اور بشم..

حتما تبلیغات بانک ملت رو دیدید که چقدر خلاقانه و جذاب هستند ولی آیا هدف از تبلیغ فقط همینه؟تبلیغات بانک ملت انقدر جذابیت داره که حواس مخاطب رو از توجه به اصل پیام منحرف میکنه . به نظر من هدف ما از تبیغ بیشتر انتقال پیام است البته تبلیغ باید اونقدر گیرا باشه که بتونه توجه مخاطب رو به خودش جلب کنه ولی نه اینکه ذهن مخاطب چنان درگیر این جذابیت بشه که پیام رو نگیره .در واقع ما به جذابیتی احتیاج داریم که بتونه چند لحظه ای توجه مخاطب رو جلب کنه تا به این وسیله ما بتونیم پیام خود را در همان لحظه منتقل کنیم . و این جذابیت در واقع نشانه و یا وسیله ای شود برای ثبت پیام در ذهن مخاطب و ماندگاری بهتر آن .

برای امتحان این موضوع حدودأ ۱ ساعت بعد از اتمام تبلیغات بانک ملت از کسانی که تبلیغ رو مشاهده کرده بودند پرسیدم که آیا به یاد دارن تبلیغ مربوط به چی بوده؟

درصد کمی نام بانک ملت رو بردند ،اکثرأ خود تبلیغ رو به یاد داشتند ولی نمی تونستند بگن مربوط به چی بوده و یا به یاد داشتند که تبلیغ مربوط به به یک بانک بوده ولی نتونستند نام بانک رو به خاطر بیارن.

در واقع جذابیت زیاد برای یک تبلیغ همشیه با خود خطر دیده نشدن چیزی که برایش تبلیغ میکنیم و ماندن در پس زمینه و در راس قرار گرفتن آن جذابیت را به همراه دارد، بطوری که بیشتر از محصول، آن جذابیت در ذهن مخاطب بماند.

در انتها به نظر من اگر بانک ملت علاوه بر جذابیت ازتکنیکهای دیگری هم برای تبلیغاتش بطور همزمان استفاده کنه نتیجه بهتری میگیره.

معنا و مفهوم واژه رند در اشعار حافظ

مطالب زیر از کتاب حافظ آقای بهاء الدین خرمشاهی در مورد معنا و مفهوم واژه
رند در اشعار حافظ است


حافظ رند است و دیوانش رندی نامه است
رند کلمه ی پربار شگرفی است. تا کمی پیش از حافظ، وبلکه حتی در زمان او هم، معنای نامطلوب و منفی داشته است. معنای اولیه ی رند، برابر با سفله و اراذل و اوباش بوده است.
رند، چنانکه از متن و فحوای دیوان حافظ بر می آید، شخصیتی است به ظاهر متناقض و در باطن بس متعادل. اهل هیچ افراط و تفریطی نیست. بزرگترین هدفش سبک بار گذشتن از گریوه ی هستی است، به رستگاری نیز می اندیشد؛ رند آزاد اندیش و غیر دینی هم داریم، ولی رند حافظ تعلق خاطر و تعهد دینی دارد؛ به آخرت اعتقاد دارد و می اندیشد ولی از آن اندیشناک نیست، چه عشق و عنایت را نجات بخش خود می یابد. تکیه بر تقوا و دانش و فضل و فهم ندارد. رند همچون زاهد، اهل اصالت دادن افراطی به آخرت نیست، دنیا را نیز بی اصل و اصالت نمی داند. سلوک رند، رند دینی حافظ، نوسانی بین زهد و زندقه دارد. گاه در سراشیب شک می لغزد و گاه در دامان شهود می آویزد. از بس به اعتدال ایمان دارد، ایمانش نیز اعتدالی است. اما هرچه هست، ایمان صلب و ساده ای نیست. سجاده را به امر پیر مغان به شراب می آلاید و آتش در خرقه می زند و از ظاهر شریعت و طریقت می کوشد راه به باطن حقیقت یابد. نه اهل تعصب است، نه اهل تخطئه. شک را در بسیاری موارد سرمه ی بصیرت و پادزهر جمود فکر و گشاینده ی دیده درون می داند. ولی اهل اصالت شک نیست. به گذران خوش بیش تر از خوش گذرانی می اندیشد؛ به ویژه به آسان گذرانیدن. چه می داند:
«سخت می گیرد فلک برمردمان سخت کوش»
رند عافیت طلب است، ولی می گوید:«اسیر عشق شدن چاره ی خلاص من است». معلم اخلاق نیست، اما بی اخلاق و منکر اخلاق هم نیست؛ «فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم»؛ شرور موجود در نهاد جهان را به عنوان یک واقعیت می پذیرد و خیام وار اندوهناک نیست که چرا باید در گذریم؛ یا باز هم خیام وار نومید از بازگشت (معاد) نیست.
رند اهل تساهل و مدارا است:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
هم تساهل دینی و هم مدارای اجتماعی و حتی سیاسی. ضعف های بشری را می بیند و می پذیرد و حتی می نوازد. رند تظاهر به بزرگواری نمی کند. چه ، نه اهل ظاهر و تظاهر است و نه مایل به بزرگواری، و بزرگواران را نیز چندان بزرگ نمی داند. رند هنرمند است، اهل فرهنگ و فضل است، اما فضل فروش نیست؛ مهم تر از آن، بوالفضل نیست، اما منتقد هست. در کنه سرشتش شاد و امیدوار است. نومیدی ها و ناشادی های زندگی را نیز می بیند و تحمل می کند. با دل خونین لب خندان می آورد. وفا می کند و ملامت می کشد و خوش می باشد و بر آن است که «مباش در پی آزار و هرچه خواهی کن». رند به فتوی خرد و به مدد عقل ورزی، ام الفساد حرص را به زندان می افکند و این از لوازم آزادی و آزادگی اوست. بخشنده و بخشاینده است.
رند بسی آزمون و خطا می کند تا به مدد «تحصیل عشق و رندی» از بیراهه ی مجاز و غفلت و عادت، و چاره ساز طبیعت به شاهراه حقیقت و راستای راستی، و از تنگنای نخوت و خود خواهی به فراخنای عزت نفس و دل آگاهی راه برد:
من که ره بردم به گنچ حسن بی پایان دوست
صدگدای همچون خود را بعد ازاین قارون کنم

رند در كلام حافظ كيست؟
رند از ساخته هاي اساطيري حافظ است، چون پير مغان ، دير مغان و جام جم. رند از يك سو «انسان كامل» را از عرفان مي گيرد و از سوي ديگر رند به معناي قديمي اش كه شخص لاابالي يك لا قباي آسمان جل و در عين حال آزاده و گردنكش است و در برابر ارزش‌هاي تحميلي و دروغين طغيان مي كند. انگيزه ديگرش ميل به آفريدن شخصيتي است در برابر زاهد كه نقطه مقابل زاهد باشد و در تحليل آخر به صورت خويش يعني حافظ مي پردازد و همه آرزوهاي خود را كه مي خواهد آزاده و بي قيد و وارسته و ملامتي باشد، در شخصيت ملامتي و قلندروار او باز مي آفريند. حافظ از آنجا كه مي خواهد اهل تساهل و توكل، اهل ظرافت و زيبايي‌هاي زندگي، اهل نياز و شكسته دلي در برابر خداوند و از همه مهمتر اهل عشق باشد رند را هم با همين صفات مي سازد. رند او همچون خود او نظر باز و نكته گو و بيزار از زهد و ريا و منكر خودنمايي هاي دروغين نام و ننگ و صلاح و تقواي مصلحتي و جاه و مقام بي اعتبار دنيوي است و در جامه رند و رندي شخصيتي مي سازد ضد تكلف و تقشف، ضد ريو و ريا و سراپا اميدوار و پاكباز و عشق انديش و جسورانديش نه زبون انديش، رند كلمه پربار و شگرفي است كه در ساير فرهنگ‌ها و زبان‌هاي قديم و جديد جهان معادل ندارد و تا پيش از حافظ و بلكه در زمان او هم معناي نامطلوب و منفي داشته و متأسفانه با سعي حافظ امروزه نيز در معناي اوليه خود يعني برابر با سفله و اراذل و اوباش به كار مي رود. رند و رندي در حدود هشتاد بار در ديوان حافظ به كار رفته است.

در میان غزلیات حافظ ابیاتی را پیدا کردم که در آنها کلمه رند آمده است:
۱ـ حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ايام شباب است
۲ـ زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه رند از ره نياز به دارالسلام رفت
۳ـ صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون کسی نيافت صلاح
۴ـ غلام همت آن رند عافيت سوزم که در گداصفتی کيمياگری داند
۵ـ چون من گدای بی‌نشان مشکل بود ياری چنان سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند
۶ـ من ار چه عاشقم و رند و مست و نامه سياه هزار شکر که ياران شهر بی‌گنهند
۷ـ همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب ياقوت رمانی بود
۸ـ ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح شيخ و خرقه رند شرابخوار
۹ـ رند عالم سوز را با مصلحت بينی چه کار کار ملک است آن که تدبير و تامل بايدش
۱۰ـ عاشق و رند و نظربازم و می‌گويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراسته‌ام
۱۱- مرا که نيست ره و رسم لقمه پرهيزی چرا ملامت رند شرابخواره کنم
۱۲ـ من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر اين متاعم که همی‌بينی و کمتر زينم
۱۳ـ من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه استغفرالله
۱۴ـ کجا يابم وصال چون تو شاهی من بدنام رند لاابالی
۱۵ـ انت رواح رند الحمی و زاد غرامی فدای خاک در دوست باد جان گرامی
۱۶ـ چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
۱۷ـ حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
۱۸ـ نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست
۱۹ـنيست در بازار عالم خوشدلی ور زان که هست شيوه رندی و خوش باشی عياران خوش است
۲۰ـ زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در اين کله دانست
۲۱ـ فرصت شمر طريقه رندی که اين نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نيست

در میان ابیات بالا ، واژه رنددر این ابیات به معنای رند مورد نظر حافظ یعنی نقطه مقابل زهد است :
زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه رند از ره نياز به دارالسلام رفت
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندی و طرب کردن رندان پيداست
چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا
صلاح و توبه و تقوی ز ما مجو حافظ ز رند و عاشق و مجنون کسی نيافت صلاح
زمانه افسر رندی نداد جز به کسی که سرفرازی عالم در اين کله دانست
رند عالم سوز را با مصلحت بينی چه کار کار ملک است آن که تدبير و تامل بايدش
غلام همت آن رند عافيت سوزم که در گداصفتی کيمياگری داند
همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب ياقوت رمانی بود
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود تسبيح شيخ و خرقه رند شرابخوار

............................................................................................................

در این ابیات رند خود حافظ است که البته همان معنی قبل را دارد:
حافظ چه شد ار عاشق و رند است و نظرباز بس طور عجب لازم ايام شباب است
عاشق و رند و نظربازم و می‌گويم فاش تا بدانی که به چندين هنر آراسته‌ام
من رند و عاشق در موسم گل آن گاه توبه استغفرالله
...........................................................................................................................................

در این ابیات نیز منظور از رند خود حافظ است ولی معنای قدیمی آن بیشتر مد نظر بوده:
چون من گدای بی‌نشان مشکل بود ياری چنان سلطان کجا عيش نهان با رند بازاری کند
کجا يابم وصال چون تو شاهی من بدنام رند لاابالی
حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی دام تزوير مکن چون دگران قرآن را
در مجموع معانی که میتوان از واژه رند استنباط کرد همان معنای قدیمی آن یعنی لاابالی و آسمان جول است و رند حافظ که مطلوب او و شخصیتی است که حافظ تمام آرزوهای خویش را در قالب او بیان می کند

بحث و بررسی غزل طربنامه عشق

خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش بحال روزگار

در جلسه قبل از عید در مورد غزل طربنامه عشق حافظ بحث شد:
در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد _____ عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوه‏اي كرد رخت ديد ملك عشق نداشت _____ عين آتش شد ازين غيرت و بر آدم زد
عقل مي‏خواست كزان شعله چراغ افروزد _____ برق غيرت بدرخشيد و جهان برهم زد
مدعي خواست كه آيد به تماشاگه راز _____ دست غيب آمد و بر سينه‏ء نامحرم زد
جان علوي هوس چاه زنخدان تو داشت _____ دست در حلقه‏ء آن زلف خم اندر خم زد
ديگران قرعه‏ء قسمت همه بر عيش زدند _____ دل غمديده‏ء ما بود كه هم بر غم زد
حافظ آن روز طربنامه‏ء عشق تو نوشت _____ كه قلم بر سر اسباب دل خرم زد
(در هر بیت واژه های کلیدی به صورت رنگی مشخص شده)
تفسیر غزل:
بیت 1): در روز نخست فروغ حسن تو اي محبوب ازلي آهنگ ظهور و جلوه گري كرد ، از اين نمايش جمال عشق پديد آمد و چون عشق زاده حسن است، جهان را درشور افكند و همه را درآتش خود سوخت .
بیت 2): جمال تو نمايان شد ، ابليس ديد ، چون در فطرتش عشق نبود تا تو را عاشقانه بپرستد ، از شدّت رشك مانند آتش سوزان شد و راه بر دل آدم زد و به گمراه كردنش پرداخت ( تلميحي دارد به آيه 16 سوره اعراف = شيطان : حال كه مرا نوميد ساخته اي ، من هم ايشان را از راه راست تو منحرف مي كنم آنگاه از پيش و از پس و از چپ و از راست بر آنها مي تازم و بيشترين شان را شكر گزار نخواهي يافت ) .
بیت 3): خرد مصلحت جو مايل بود كه از آن درخش ايزدي چراغ خود را فروغي بخشد و سودي جويد ، برق رشك عشق تابان شد و شوري بپا كرد و جهان را دگرگون ساخت .
بیت 4): عقل مصلحت انديش به ادّعاي رقابت با عشق خواست كه در معرض اسرار غيب گام نهد ، دست نهان حق نمايان شد و برسينه خرد كه راز دار غيب نميتوانست باشد ، كوفت و اورا دور كرد .
بیت 5): جز دل محنت كشيده ما كه غم عشق را برگزيدو درصف عاشقان بلا كش درآمد،ديگران بهره مطلوب خودرا درزندگي خوش وآسوده جستند .
بیت 6): روح قدسي يا جان پاك مي خواست كه چاه ذقن تورا ببيند بكنايه يعني خواستار وصال تو بود ، ناگزير در چنبر گيسوي دراز شكن بر شكن تو دست آويخت ، مقصود آنكه جان از جهان برين به جهان فرودين يا عالم كثرت آمد ، چه جان را در قالب تن براي عشق ورزي با تو آفريده اند . بیت 7): حافظ آن زمان نامۀ شادي فزاي عشق تو را به نگارش آورد كه بر سرو سامان دل شاد خود قلم محو كشيد و به غم تو دل خوش كرد .